نویسنده : لین ناتیج ترجمه : افسانه لطفیمقدم مغازهی ساندویچی بین راهی، واقع در جادهای فرعی در منطقهی برکس، پنسیلوانیا. کسانی به آنجا میروند که دنبال میانبرها و مسیرهای انحرافی هستند. یک سالن انتظار عجیب که معمولاً محل تجمع افرادی است که در زندگی بد آورده و دنبال شانسی دوبارهاند. مغازهی کلاید، مانند بسیاری از کسبوکارهای کوچک در امریکای پساصنعتی بهسختی تلاش میکند تا دوام آورده و فضایی را ایجاد کند که با داشتن چشماندازی از توسعهی تدریجی، ارتقا یابد. ما در یک آشپزخانهی کوچک و قدیمی و کثیف هستیم، که میتوانست برزخ باشد. یک ساندویچ گران و مخصوص در مرکز پیشخان قرار دارد. مونترلس، حدوداً پنجاهساله، بودا گونه، خردمند، بااستعداد و البته آرام و دوستداشتنی. با دقت فراوان درحال تزئین یک ساندویچ پنیر برشته شده است. مثل جان کولترین که عاشق ساکسوفون زدن بود، او هم عاشق ساندویچ درست کردن است و این کار اصلاً برایش سخت یا کسلکننده نیست. درحال کارکردن صحبت میکند بدون اینکه تمرکزش را از دست بدهد، حتی اگر درحال تعریف مراحل پایانی یک داستان مهیج باشد.
0 نظر