نویسنده : سنکا ترجمه : مصطفی اسلامیه داستان اویدیپوس جایی آغاز میشود که از سوی خدای خدایان آپولو به او خبر میدهند دلیل بدبختی سرزمینش تبس(tebes) آن است که شاه قبلی تبس لاییوس کشتهشده است اما انتقام خون او گرفته نشده است. اویدیپوس از برادر همسرش کرئون کمک میخواهد تا قاتل لاییوس را پیدا کنند. اما درنهایت او میفهمد کسی که ناشناس کشته لاییوس بوده و زنی که با او ازدواجکرده است مادر واقعیاش است. لاییوس پادشاه تبس وقتی فرزندش به دنیا آمد از طریق پیشگویان دریافت که این فرزند قاتلش خواهد بود پس او را به چوپانان سپرد اما چون تقدیر از پیش معینشده بود درنهایت اویدیپوس پدرش را به قتل رساند، بر اسفینکس پیروز شد و به پادشاهی تبس رسید. وقتی اویدیپوس دریافت که علت طائون و بدبختی در تبس خود اوست چشمهای خود را از کاسه درآورد و به تبعیدی خودخواسته رفت...
0 نظر