نویسنده : آزاده عزیزانآبکنار لبخندی اجباری بر روی لب نشاند و تنها به تکان سرش بسنده کرد. امان از این عشق که هم درد و هم درمان است، هم میکشد و هم شفا میدهد. چه اجباری است به حضورش یا اصلا آمدنش وقتی آخرش میشود یک زخم عمیق و روی قلب جا خوش میکند. نگاه پر غصه ی پریسا هم گواه درد عشقی بود که اگر چه سعی در پنهان کردنش داشت، اما فریاد بیصدای نگاهش آشکارش میکرد.
0 نظر