نویسنده : آنتوان چخوف ترجمه : کامران فانی ،سعید حمیدیان سه خواهر، همچنان که نام آن میگوید، نمایشنامهای است بیانگر مقطعی از زندگی سه دختر بازمانده از ژنرالی در گذشته، به ترتیب سنی: ماشا، اولگا و جوانترین آنها ایرنا، که با برادرشان آندری در ملکی ییلاقی از یک شهرستان زندگی میکنند. همگی با سواد و روشنفکرند و زباندان، اما معلوم نیست فرانسهدانی آنان در این محیط روستایی به چه کارشان میآید. پس از روی عادت یا به طریق اظهار فضل در میان کلام خود مرتبا الفاظ و جملات فرانسوی میپرانند، و این خود برای آنان راهی است برای گریز از همین احساس بیفایدگی. ماشای شوهردار که در مرد چیزی جز بلاهت نمیبیند به افسری از یک هنگ که در آن حدود استقرار یافته دل میبازد، و پیداست این عشق با رفتن واحد نظامی از آنجا به مأموریتی در جای دیگر ناتمام و بیثمر میماند. توزنباخ، افسری که به قول خودش خانوادهاش از او بهدقت در مقابل کار مراقبت میکردهاند، ایرنا را دوست میدارد، و تصمیم میگیرد پس از ازدواج و بعد از عمری تنپروری و بیکارگی از ارتش خارج و به بنّایی مشغول شود، اما در دوئلی با یک افسر جوان و جلف بر سر هیچ و پوچ کشته میشود؛ به همین سادگی، و .مدعوین میهمانی باشنیدن خبر کشته شدن او بیشتر از این جهت احساس ناراحتی میکنند که مجلس میهمانی خراب شده است
0 نظر