نویسنده : واسلاو هاول ترجمه : رضا میرچی نمایشنامههای واسلاو هاول به طور مستقیم و غیرمستقیم بازتابدهنده خلاقیت، خصوصیات، خصوصیات، پسندها، دیدگاهها، جهانبینی و نگرش او به زیستن است. هاول به خاطر داشتن پدر و مادری بورژوا نتوانست در دانشگاه تحصیل کند. هاول در زمینه تحول شغلیاش در حوزه تئاتر، از کارگری صحنه به نمایشنامهنویسی رسید و بعدها به دلیل فعالیتهای سیاسیاش از تئاتر رانده شد و ناچار به اشتغال به کارهای یدی شد. این سرنوشتی بود که بسیاری از روشنفکران چکسلواکی در دوران حاکمیت کمونیستی آن را تجربه کردند. واسلاو هاول درباره این نمایشنامه نوشتهاست: «... نمایشی است وهمی با موضوع موجودیت انسان. به نوعی استعاری این سؤال را بر میانگیزد که تا چه اندازه خودمان مطابقت داریم با خودمان؛ در واقع تا چه اندازه ـ به عنوان انسان ـ وجود داریم. برای مثال ... دو نفر به طور متناوب زندگی خود را با یکدیگر عوض میکنند؛ سرنوشتشان را به گونهای تناوبی به یکدیگر میدهند. قسمتی از این کتاب : راخل: هر وقت از قصر نامیشت دیدن کردید یاد من کنید. ارلوف: شما حتما در قصر نامیشت زندگی میکردید؟ راخل: در دوران کودکی بیشتر وقتمان را در آنجا میگذراندیم. فقط در تابستان به سیتس ارگ میرفتیم. تقریبا در مرز ایتالیا و از اموال شاخه هوکویتز اتریش بود. اما داییام هیچوقت به آنجا نمیرفت. فکر نمیکنم حالا متعلق به یک بازیگر چپی است. ارلوف: نمیدانستم که در رگ شما خون آبی اشرافی جاری است!...
0 نظر