نویسنده : شمیم حیدری داستان درباره مردی است که در بیمارستان بههوش میآید و متوجه میشود دیگر نمیبیند، او همهچیزش را باخته است و از همه مهمتر دختری که دوستش داشته. او تصادف کرده است، یک موتور سوار به او زده و فرار کرده است، حالا باید این شخص پیدا شود و حقیقت آشکار میشود. دختری به نام سما یزدانپناه که فرزند داریوش یزدانپناه مرد ثروتمند و قدرتمندی است، پنهانی و پوشیدن لباس مردانه موتورسواری به خیابان میرود تا آرزوی همیشگیاش یعنی موتورسواری را برآورده کند و در یکی از موتورسواریهایش تصادف میکند و فرار میکند ولی باید منتظر انتقام باشد.
0 نظر