نویسنده : شارمین ویلکرسون ترجمه : علی خوروش مادرشان از آنها خواسته که باهم بنشینند و کیکی را که برایشان درست کرده بخورند. او در یادداشت خود به بایرون و بنی نوشته بود وقتش را خودتان خواهید فهمید. و حالا وقتش رسیده است. بنی یک کارد برمیدارد. بنی به بایرون نگاه میکند. آنها مثل پدر و مادرشان کارد را باهم میگیرند و در کیک فرو میکنند. اما ناگهان بنی میگوید "اوه!" کارد در وسط کیک به یک جسم سخت برخورد میکند... حکایت این رمان با به ارث رسیدن یک کیک سیاه سنتی کارائیبی و صدایی ضبط شده از طرف یک زن به فرزندان خود، بایرون و بنی آغاز میشود. در طول داستان، این خواهر و برادر تلاش میکنند از طریق صدای ضبط شده توسط مادر خود به رازهای پنهان زندگی شان پی ببرند و در این مسیر با اطلاعات و اتفاقاتی عجیب و غیرقابل پیشبینی برخورد میکنند.
0 نظر