(روایت زندگی قهرمان کشتی، امامعلی حبیبی) نویسنده : مهدی زارع میدانستم باید زود مسابقه را تمام کنم اما فکر نمیکردم مسابقه اینقدر زود تمام شود. به تختی گفتم: فکر نمیکردم این مسابقه را جدی بگیری. مسابقه که شروع شد، انگار مرا نمیشناختی». او در جواب گفت: «معلومه خودت را ندیدی. بیخود نیست به تو میگویند ببر مازندران. مثل ببر درنده شده بودی!»
0 نظر