نویسنده : مجموعه نویسندگان ترجمه : اسدالله امرایی در گوشهای از مجلس رمان بیدستوپا با شاردونی بیکیفیتی مست کرده بود و درباره اوقات خوشی که با داستان گذرانده بودند حرف میزد. با بغل کردن تصادفی رهگذران خود را تسلی میداد و میگفت دوستت دارم. صدایش آنقدر بلند بود که آسایش دبیران مجلات ادبی را که چند قدم آن طرفتر ایستاده بودند بهم میریخت. هفتههای بعد شایعاتی دهان به دهان گشت که مغز داستان را در پناهگاههای مستحکم نزدیک اوماها به صورت منجمد نگهداری میکنند. پروفسوری از اهالی گلاسکو 1500 پوند جایزه تعیین کرده بود برای کسی که نمونه دیانای داستان را تهیه کند برای شبیهسازی مورداستفاده قرار گیرد. با اینحال عدهی دیگری مدعی بودند که داستان نمرده و در خلوتگاهی کوهستانی و پرت رشتهکوه آند یا هیمالیا پناه گرفته.
0 نظر