نویسنده : شهره احدیت راوی در این رمان با نخستین جمله خود ما را به فضای دلزدهای میبرد. او آنچه را از ذهنش میگذرد، بازگو میکند. همزمان با ذهنیات راوی و مکالمات کوتاه و اندک او با شوهر و اطرافیانش پی به شخصیت وی میبریم. شخصیتی توانمند با صبر فراوان که زنانه است. در برشهای زمانی مختلف به غیر از راوی با دانای کل محدودی مواجه میشویم که از دنیای بیرونی و درونی شوهر میگوید اگرچه جزیی و مو بهمو نیست اما فاشکننده شخصیت شوهر (صفا) نیز هست. فردی که هر شب کابوس میبیند و توانایی باروری ندارد، در لحظههایی که شامل خبر مهم است خارش عصبی کف پا میگیرد، دفعاتی صورتش را طوری میتراشد که خون به بیرون بریزد. کابوس سالهاست که رهایم نمیکند هر بار یه جوری سراغم میآید شده همدم شبهام… همهجا میآید هرجا که بخوابم. مردی که از افسردگی نسبتا شدیدی رنج میبرد، گاهی به روانپزشک مراجعه میکند ولی چون حرفی نمیگوید، پس بینتیجه است.
0 نظر