نویسنده : ژان فرانسوا لیوتار ترجمه : کتایون شهپرراد سخن گفتن از پسامدرنیسم بدون استناد به تحلیلهای لیوتار ممکن نیست؛ فیلسوف منتقدی که ابرحکایتهایی همچون مسیحیت و یهودیت و مارکسیسم و کاپیتالیسم و غیره را بازاندیشی میکند؛ همانها که مدعیاند قادرند بشریت را از انقیاد دردها و رنجها برهاند. او از بی حدومرز بودگی دانشهای گوناگون امروزین در سپهر پسامدرنیته میگوید و ناهمخوانیشان را زیر سوال میبرد و در ادامه نشان میدهد در سالهای واپسین قرن بیستم، رمزگانهای اجتماعی و اخلاقیگونهگونی در فرهنگهای مختلف، بی هیچ سنخیتی، در کنار هم قرار گرفتهاند؛ پس نمیتوان انتظار داشت درکشان از پسامدرنیته همسان باشد. افول انگارههای آرمانی مدرنیته، نظیر برابری انسانها و پایبندی به اصول اخلاقی و رفاه برای آحاد بشریت برای لیوتار حکایت از این دارد که آرمانی دیگر از خاکستر آن برخاسته که هم به بسیط ذهن و اندیشه مرتبط است، هم به روزمرگی انسان. دستیابی به موفقیت در این عرصه یگانه سنجه محسوب میشود، آن هم در کوتاه ترین زمان ممکن؛ در چنین فضایی، مطالعه، پرداختن به هنر و اندیشیدن، اعمالی واهی تلقی میشود، چه، زمانبر است. برخی پسامدرنیته را پدیدهای انگاشتهاند گذرا؛ لیوتاردر این کتاب تأکید دارد پسامدرنیته تغییری است ژرف در ادراک جماعت متمدن از فضا و زمان که نباید بدان به مثابه دورانی نگریست که پس از مدرنیته و علیه آن حادث شده، بلکه قسمی جهانبینی است که از پیش، در بطن مدرنیته وجود داشته، اما به شکلی نهفته.
0 نظر