نویسنده : نشاط داودی برشی از متن: از جلوی باغ عمو خسرو رد شدند. اگر در باغ بسته نبود میرفت و دوری توی باغ میزد. از پشت فنسها سرک کشید. صدای نهر آبی که از استخر وسط باغ شروع میشد و تا درختان توت کنار دیوار ادامه داشت، به گوش می رسید. لابهلای نهالهای سیب، گوشهی آلاچیق دیده میشد. همانجا عاشق کامران شده بود...
0 نظر