نویسنده : تونی موریسون ترجمه : نیلوفر شیدمهر ،علی جباری اتفاقات این داستان" آبی ترین چشم " ، در ایالات متحده می گذرد و درونمایه اصلی داستان مانند همه آثار تونی موریسون زندگی سیاهان آمریکایی است. نویسنده با بیان کودکانه و صمیمی ستم و تبعیضی را که نژاد برتر (سفید پوست ) در کشور منادی " حقوق انسانها "(ایالات متحده) درگستره جهانی بردیگر نژادها روا می دارد روایت می کند. این روایت اما به زبان زمخت گلوله و باتوم، و نبردها و گریزها و بگیر و ببندهای خیابانی نیست. بلکه به زبان احساس و در قالب تعارض های نمایان در زندگی روزمره افرادی از نژاد پست است؛ به زبان دیگرنمایشگر کنش ها در نبرد نابرابر میان دو نژاد نیست، بلکه بیانگر واکنشها و نتیجه های رفتاری و روان شناختی این کنشها در زندگی سیاهان است. " پکولا بریدلاو " دختری است که در خانواده ای با نگرش ها ، رفتارها و کردارهای پرتضاد چشم به جهان گشوده است که اعضای آن تنها در هم نژاد بودن و هم خانه بودن اشتراک دارند . اعضای این خانواده ستمی دوگانه - از سوی نژاد برتر و پدر خانواده را بر دوش را می کشند ... ...او همان طور که مردم اتاق هتلی را ترک می کنند مرا ترک کرد . اتاق هتل جایی است که هرگاه مشغول کار دیگری هستی انجا خواهی ماند و خودش به تنهایی اهمیتی در شکل زندگی کسی ندارد . اتاق هتل راحت و مناسب است اما راحتی ان محدود به زمانی است که نیاز داری به خاطر ان کار مشخص در ان ششهر به خصوص حضور داشته باشی . آنها خانه سفیدپوستان را اداره می کردند و خودشان نیز این را می دانستند . وقتی مردان سفید شوهرانشان را می زدند ، خون انها را از زمین پاک می کردند و به خانه می رفتند تا خشونتشان را که حاصل ان جنایت ها بود تحمل کنند شاید دلیل اندوه زنان نیز همین باشد که مردان پیش از انکه از آنها بچه دار شوند ترکشان می کنند .
0 نظر